تنهایی یک تنها



سلام دوستان

من دیروز یک عمر زندگی کردم نه حالت عادی ایندفعه گویی فرق داشت نمی دانم چه توهمی بودش ولی خیلی غیر عادی بود

چشم هایم رو بستم و اشکال هندسه جلوی شمام میومد اهرام مصر نمی دونم مثل یک پرنده به پرواز کردن آری این زندگی

بعد کشیدن ماری جوانا پدید آمد خخخ


توی فصل بی تو بودن

فرصت یکی شدن نیست

خوش به حالت که یه لحظه م

تو سرت خیال من نیست

واسه تو فرقی نداره

زنده باشم یا نباشم

این منم بی تو انگار

باید از خودم جدا شم

توی آسمون چشمات

به سیاهی دل میبازم

میرسم به این ترانه

قصه ای تازه میسازم

توی چشمهای تو دیدم

همه بود و نبودم

تو ولی رهاترینی

بی نیازی از وجودم

منم آن غروب دلگیر

تا همیشه پر روایت

این طرف شروع عشقه

اون طرف تا بینهایت

توی این دیار غربت

عمریه من از تو دورم

مث جاده های پرتم

که همیشه بی عبورم


روزی پسری ، دختری را دید که خیلی ساکت هست گفت :چراساکت

هستین باچشمانی پر از اشک دخترک  جواب داد: من عاشق پسری

هستم واون پسرنمیدونه من عاشقش هستم ،پسرک گفت :من هم

عاشق دختری هستم که خیلی همدیگر رودوست داریم و یک سالی

هست عاشق هم دیگه هستیم ،دخترک با چشمانی  پر از اشک به

پسرک گفت:خوش به حال تو.دخترک به پسرک گفت میتونیم باز

همدیگر روببینیم . پسرک جواب داد:بله با هم قرار گذاشتن

که چند روز دیگه همدیگر رو ببینن . پسرک رفت .دخترک تا

اون روز خیلی انتظارمیکشید.واون روز فرا رسیدو دخترک رفت

همون جاولی پسرک نیومد چون برای پسرک مهمون اومد نتونست

بره .دخترک ناراحت رفت خونه .و چند روز بعد پسرک و  

دخترک همدیگررو دیدن دخترک با چشمانی پر ازاشک اومد پیش

پسر و به پسر گفت چرا اون روز نیومدی، پسر جواب داد مهمون

اومد

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها